در میان خواب و رویاها پریشان کن مرا
یا که در انبوه شب هامان تو گریان کن مرا
من که بعد از تو خیالی بر دلم ننوشته ام
بازآ و غباری در بیابان کن مرا
ای بهار نی نی چشمان بی پروای من
در هوای زرد پاییزی تو باران کن مرا
تکه های قلبم را پله می سازم
در شب یلدایی طوفان تاریک زمین
یکدمی در خواب بنشین رهسپاران کن مرا
من به غیر از مهربانی باری نمی بینم به دوش